ای اِم اُو EMO

یک فنجان اطلاعات عمومی مفید و نکته های جالب با قند داستان

۸۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

سه صافی سقراط

روزی مردی نزد سقراط رفت و به او گفت : سقراط،گوش کن. من باید برایت بگویم دوستت چگونه رفتار کرده است.

سقراط پاسخ داد : فورا حرفت را قطع کن. ایا حرفی را که میخواهی به من بگویی از سه صافی گذرانده ای؟

و چون مرد او را با ابهام نگاه میکرد افزود: بله قبل از سخن گفتن ، بایستی همیشه انچه را میخواهیم بگوییم از سه صافی بگذرانیم.

اولین صافی همان حقیقت است. ایا تو مطمئنی انچه باید به من بگویی کاملا صحیح است؟

-نه من ان را از کسی شنیده ام و...

-باشد ! ولی گمان کنم حداقل ان را از صافی دوم که خوبی باشد گذرانده ای. ان چیزی را که میخواهی برای من تعریف کنی چیز خوبی است؟

مرد: نه متاسفانه چیز خوبی نیست و برعکس...

سقراط گفت : حالا برویم سر صافی سوم. ایا چیزی را که میخواهی برای من تعریف کنی برای من مفید خواهد بود؟ 

مرد کمی تامل کرد و گفت : مفید؟ نه دقیقا...

سقراط گفت : پس راجع به ان دیگر حرف نمیزنیم ! اگر ان چیزی که میخواهی به من بگویی،نه حقیقت دارد،نه خوب است و نه مفید ترجیح میدهم ان را ندانم و حتی به تو نیز توصیه میکنم ان را فراموش کنی !


کمی بیندیشیم:

تعریف کردن انچه از دیگران شنیده ایم گاهی سر ادم را به باد میدهم. پس بهتر نیست مانند سقراط قبل از بیان هر حرف ان را از سه صافی عبور دهیم؟

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۵ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

تنهایی،تنها دارایی ادم ها

نامی نداشت. نامش تنها انسان بود؛و تنها دارایی اش تنهایی

گفت: تنهایی ام را به بهای عشق می فروشم. کیست که از من قدری تنهایی بخرد؟

هیچ کس پاسخ نداد

گفت:تنهایی ام پر از رمز و راز است، رمز هایی از بهشت. راز هایی از خدا.

با منگفت و گو کنید تا از حیرت برایتان بگویم

هیچ کس با او گفت و گو نکرد

و او میان این همه تن ، تنها فانوس کوچکش برداشت و به غارش رفت. غاری در حوالی دل. می دانست

آنجا همیشه کسی هست. کسی که تنهایی می خرد و عشق می بخشد

او به غارش رفت و ما فراموشش کردیم و نمی دانیم که چه مدت آنجا بود

سیصد سال و نه سال بر آن افزون؟ یا نه، کمی بیش و کمی کم. او به غارش رفت و ما نمی دانیم چه کرد

و چه گفت و چه شنید؛ و نمی دانیم آیا در غار خوابیده بود یا نه؟

اما از غار که بیرون آمد بیدار بود، آنقدر بیدارکه خواب آلودگی ما بر ملا شد. چشم هایش دور خورشید بود،

تابناک و روشن؛ که ظلمت ما را می درید

از غار که بیرون آمد هنوز همان بود با تنی نحیف و رنجور. اما نمی دانم سنگینی اش را از کجا آورده بود، که

گمان می کردیم زمین تاب وقارش را نمی آورد و زیر پاهای رنجورش درهم خواهد شکست

از غار که بیرون آمد، با شکوه بود. شگفت و دشوار و دوست داشتنی.اما دیگر سخن نگفت.انگار لبانش را

دوخته بودند، انگار دریا دریا سکوت نوشیده بود

و این بار ما بودیم که دنبالش می دویدیم برای جرعه ای نور.برای قطره ای حیرت. و او بی آنکه چیزی

بگوید، می بخشید؛بی آنکه چیزی بخواهد

او نامی نداشت،نامش تنها انسان بود و تنها دارایی اش تنهایی

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۳۱ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

اسامی قدیمی کشور ها 4

فرانسه : گل

فلسطین : ارض کنعان

فنلاند : سوئومی

لبنان : شامات

لیبی : طرابلس

لوکزامبرگ : لوتسلبرگ

ماداگاسکار : مالاگاسی

مالاوی : نیوزلند

میانار : برمه-بیرمانی

موریس : ایل دوفرانس


۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

رنگ درمانی3

آسم

درمان مناسب: ترکیبی از سبز و زرد و ابی

درمان جایگزین : زرد خالص 

طول مدت: ده دقیقه در هر ساعت به مدت یک هفته

رنگ هایی که باید از ان ها پرهیز کرد : قهوه ای

افتاب سوختگی 

درمان مناسب ک ابی 

درمان جایگزین : قرمز 

طول مدت : تا حد نیاز

رنگ هایی که باید از ان ها پرهیز کرد: سیاه

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

حقوق بشر 3

ماده ی 3 حقوق بشر:
هرکس حق برخورداری از حیات،ازادی و امنیت شخصی را دارد.

ماده ی 4 حقوق بشر:
هیچ کس را نباید در بیگاری و بردگی نگاه داشت، برده داری و تجارت برده  باید در هر شکلی ممنوع گردد
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۰۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

در سینه ات نهنگی میتپد

اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست!ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است.قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس
اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟!!آدم ها ، ماهی را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه ...

ماهی اما وقتی در دریا شناور شد، ماهی ست و قلب وقتی در خدا غوطه خورد، قلب است.هیچ کس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه داردتو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟

و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود و وقتی دریا مختصر می شودو وقتی قلب خلاصه می شودو آدم، قانع.

این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد و این تنگ بلورین، تنگ و سخت خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی 
و کاش نقبی می زدی از تنگ سینه به اقیانوس. 


کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی و کاش این قطره را به بی نهایت گره می زدی.
کاش ...

بگذریم ...
دریا و اقیانوس به کنار نامنتها و بی نهایت پیشکش،کاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض می کردی.این آب مانده است و بو گرفته است
و تو می دانی آب هم که بماند می گندد. آب هم که بماند لجن می بندد و حیف از این ماهی که در گل و لای، بلولد و حیف از این قلب که در غلط بغلتد!

۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۲۹ ۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

اسامی قدیمی کشور ها 3

ساراواک(قسمتی از مالزی): برنئوی شمالی

سورینام : گویان هلند

سوریه : شام

سریلانکا : سر اندیب-سیلان

سویس : هلوسیا

سومالی : سومالی ایتالیا

صحرا : ریودواورو

عراق : بین النهرین

عمان: مسق

غنا : ساحل طلا

۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۲۱ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

رنگ درمانی 2

آرتروز
درمان مناسب: قهوه ای یا سیاه
درمان جایگزین : خاکستری
طول مدت : یک ساعت در روز
رنگ هایی که باید از ان ها پرهیز کرد: سفید

آریتمی(بی نظمی ضربان قلب)
درمان مناسب : ابی
درمان جایگزین : سبز
طول مدت : یک ساعت در روز
رنگ هایی که باید از ان ها پرهیز کرد : زرد

(لطفا بیماری مورد نظر خود را بگویید تا ما پیگیری کنیم و رنگ درمانی ان را در وبلاگ قرار دهیم)
۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

حقوق بشر 2

ماده ی 2

هرکس بدون هیچ تمایزی از نظر نژاد، رنگ،جنسیت،زبان،مذهب،باور سیاسی و یا هر باور دیگری ، خواستگاه ملی یا اجتماعی،دارایی یا ولادت یا هر موقعیت دیگری از

 حقوق و ازادی هایی که در این اعلامیه برشمرده شده است برخوردار است. به علاوه نباید بر پایه ی موقعیت سیاسی،  قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی که 

شخص بدان تعلق دارد هیچ تمایزی قایل شد. خواه مستقل باشد خواه تحت قیمومت کشوری دیگر، خواه خودمختار باشد و خواه از حیث تمامیت ملی تحت محدودیت.


۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۰۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
داریوش عزیزی

خدا چلچراغی از اسمان اویخته است

گفتند:چهل شب حیاط خانه ات را اب و جارو کن شب چهلمین خضر(ع)خواهدامد!چهل سال خانه ام را رفتم و روبیدم و خضر(ع)نیامد زیرا فزاموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم!

گفتند:چله نشینی کن چهل شب خودت باش و خدا و خلوت شب چهلمین بر بام اسمان خواهی رفت. من چهل سال از چله بزرگ زمستان تا چله کوچک تابستان را به چله نشستم اما هرگز بلندی را بوی نبردم زیرا از یاد برده بودم که خودم را به چهلستون دنیا زنجیر کرده ام.

گفتند:دلت پرنیان بهشتی است خدا عشق را در ان پیچیده است پرنیان دلت را وا کن تا بوی بهشت در زمین پراکنده شود.چنین کردم بوی نفرت عالم را گرفت و تازه دانستم بی ان که با خبر باشم شیطان از دلم چهل تکه ای برای خودش دوخته است.

به این جا که میرسم ناامید میشومانقدر که میخواهم همه ی سرازیری جهنم را یک ریز بدوم اما فرشته ای دستم را میگیرد و میگوید:هنوز فرصت هست به اسمان نگاه کن خدا چلچراغی از اسمان اویخته است که هر چراغش دلی است دلت را روشن کن تا چلچراغ خدا را بیفروزی.فرشته شمهی به من میدهد و میرود.

راستی امشب به اسمان نگاه کن ببین چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است!

(برگرفته از داستان های عرفان نظر اهاری)

۱۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۲۶ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
داریوش عزیزی