روزی پادشاهی در اطراف برلین قدم میزد که با پیر  مردی روبرو شد که خیلی سرحال از روبرو می امد.

پادشاه از پیر مرد پرسید :تو کیستی؟
پیر مرد جواب داد : من یک پادشاه هستم.
پادشاه خندید و گفت: یک شاه؟؟ قلمرو سلطنت تو کجاست؟؟
پیرمرد با غرور پاسخ داد : خودم!!