روزی عالمی در بندر سوار قایقی شد در حالی که چندین کتاب قطور داشت در طی مسیر گرم گفت و گو با قایقران شد و از او پرسید :
ای قایقران ! ایا سواد داری؟
-خیر قربان!
-پس نصف عمرت بر فناست!
قایقران ساکت شد ولی کمی بعد دریا خشمگین شد و قایق در هم شکست و هردو به اب افتادند !
قایقران از عالم پرسید
شنا بلدی؟
عالم در حال دست و پا زدن گفت : خیر!
در یکی از روز های سرد زمستانی جوجه تیغی ها به هم چسبیدند تا گرمشوند ولی خیلی زود به خاطر سوزشی که از فشار تیغ هایشان در بدن هم احساس کردند از هم فاصله گرفتند هنگامی که سردشان شد دوباره به هم نزدیک شدند و دوباره فاصله گرفتند ان ها انقدر این چرخه را تکرار کردند تا این که فاصله ی مناسب بین خودشان را یافتند
قحطی بود ولی همه از گرسنگی نمیمردند زیرا ثروتمندان انبار های خود را سرشار از گندم و سبزی وروغن کرده بودند !
زن به شوهرش گفت ک زندگی در روستا غیر قابل تحمل شده است !نیمی از مردم گرسنه اند در حالی که نیم دیگردر ارامش هستند . بیا تو که مورد احترام مردم هستی به نزد ثروتمندان برو و انان را قانع کن تا به فقرا کمک کنند !
شوهر پس از مدتی بازگشت!
زن: خوب انان را قانع کردی؟
شوهر : بله نیمی از انان را
زن یعنی چه؟
شوهر یعنی نیمه ی فقیران را قانع کردم
ای که غیر از تو ندارم هوادار دگر نیست در دو جهان جز فکر تو کار دگر
شکر گویم که به هر لحظه تو هستی یارم تا تو یاری من ندارم یار دگر
دیده ام قدرت لطف و کرمت بی پایان باز هم میروم اندر پی اسرار دگر
عهد کردم که بجز تو ستایش نکنم غیر ذات احدت نیست سزاوار دگر
1-دانمارک:مرز قوم دان
2-چین:سرزمین مرکزی
3-چاد: دریاچه
4-جامائیکا:سرزمین بهاران
5-سرزمین قوم های ترکی با پسوند عربی
6-ترکمنستان:ترک+ایمان(سرزمین ترک هایی که مسلمان شدند)
7-تایلند:سرزمین قوم تای
8-پرتغال:بندر قوم گال
9- اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان
10-تاجیکستان:سرزمین تاجیک ها
انسان به زمین نیامد تا مثل شیطان مغرورانه گناه کند بلکه او امد تا کوکانه اشتباه کند !
بیایید اشتباهات کودکانه کنیم به جای گناهانه مغرورانه.
ایرلند: سرزمین قوم ایر
ایسلند:سرزمین یخ
باهاما: دریای کم عمق(اسپانیایی)
بحرین: دو دریا(عربی)
برزیل: چوب قرمز
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان
بلژیک: سرزمین قوم بلژ
بنگلادش: ملت بنگال
بوتان: تبتی تبار
پاراگوئه: این سوی رودخانه
پاکستان: سرزمین پاکان
انسان از بهشت در حال رفتن بود اما جلوی دروازه ی خروج ایستاد ! میترسید ! چون جز تکه ای سیب چیزی به همراه نداشت !
خدا گفت نترس ! زمین در میان راه بازگشت تو به بهشت قرار دارد اگر به ان برسی نیمه راه را رفته ای !
اما انسان همچنان میترسید !
خدا لبخندی به او زد و به او اختیار داد ! و گفت :
هم اکنون تو چیزی داری که همه ی کائنات از دیدن ان به سجده میروند ! تو چیزی داری هیچ کائناتی ندارد ! تو اختیار داری ! پس برو و راهت را درست انتخاب کن و به بهشت برگرد
علویجه
این شهر در نزدیکی اصفهان با قدمتی بیش از هزار سال دارای اثار تاریخی بسیار میباشد و میتوان به طبیعت زیبای ان در گذشته اشاره کرد اما متاسفانه به دلیل کمبود اب در این شهر این شهر به چیزی نزدیک به یک بیابان تبدیل شده است اما باز هم میتوان با مراجعه به ان از تاریخی اصیل و ایرانی و اریایی با خبر شد و دیدن کرد
این ادرس سایتی هستش که اهالی شهر علویجه برای کمک به ان شهر راه انداختن و ماهانه حدود 20 هزار تومن برای مدیریت سایت خرج دارد البته برای شما ارزان است شما با مراجعه به ان سایت هم میتوانید به اهالی شهر علویجه کمک کنید و هم از تاریخ، تلفظ محلی، درباره ی علویجه ، موقعیت و...با خبر شوید و البته برای تحقیق های جغرافی هم فوق العاده هست
این هم تعدادی عکس از شهر علویجه :