داستان شنل قرمزی را خواندی؟ شنگول و منگول چه طور ؟ داستان ها ی رستم چه طور؟ ماجرا های حسنی چی؟ هفت کوتوله را یادت است؟ سند باد را چی؟ پسر شجاع را چطور؟

همه را خواندی؟ آخرش چه شد؟ مردند؟ زنده ماندند؟ بردند؟ باختند؟ تا حالا این سوالارو از خودت پرسیدی؟ آخرش چی شدن؟ شدن یه داستان تو ذهنت که تا وقتی بچه دار بشی فراموشش کنی؟

میخواهم آخرش را برایت بگویم... میخواهم بگویم که بزرگ شدنت بچگی ات را گرفت...میخواهم بگویم بزرگ شدنت شادی هایت را گرفت. وقتی میتوانستی با یک لبخند شاد بشی. وقتی میتوانستی با یک شکلات شاد بشی... آن ها فقط تلنگر بود آن داستان ها تلنگر بودند به کودکی ات... حال که بزرگ شده ای چه؟ میگویی خسته ای؟ میگویی درد داری؟ چه میگویی؟ هدفت چیست؟ کودکی هایت را دوره کن فراموشش کردی...مادرانه های مادرت منتظرت هستند