انسان ها می گذشتند بدون انکه امانتی خدا را بدوش کشند و یا به یاد اورند 
خدا پیامبر را فرستاد تا اولین بیعت را یادشان بی اندازد 
پیامبر رو به مردم کرد و گفت: ای ادمیان این امانتی از ان شماست . بر دوشش کشید . این همان است که زمین و اسمان توان بدوش کشیدنش را ندارند 
اما کسی چیزی به یاد نیاورد !
پیامبر گفت : عشق است عشق ! که بر زمین مانده است و مجال اندک و فرصت کوتاه !
اما کسی به عاشقی الهی نیندیشید!
پیامبر گفت: انچه نامش زندگی است امتحان است و تنها پاسخ  این امتحان زیستن است زیستن.
اما باز هم کسی چیزی نگفت!
و  کودکی که تازه متولد شده بود پاسخ پیامبر را داد و خدا گفت : زندگی به پاس لبخند کودکی ادامه دارد ...