مردی به گل فروشی رفت تا دسته گلی برای مادرس که در یک شهر دیگر بود سفارش دهد تا با پست برایش بفرستند. وقتی از گلفروشی خارج شد دخترکی را دید که دارد هق هق گریه میکند از دخترک پرسید چرا گریه میکنی؟

دخترک جواب داد: میخواهم یک شاخه گل برای مادرم بخرم اما فقط 75 سنت دارم. 

مرد غمگین شد و برای دخترک یک شاخه گل خرید و سپس از او پرسید: مادرت کجاست؟ 

دخترک دست مرد را گرفت و به قبرستان اشاره کرد. مرد ناگهان گریه اش گرفت و برگشت به گل فروشی تا سفارش پست را لغو کرد و سپس خودش 4 ساعت رانندگی کرد تا خودش شاخه گل را به مادرش تقدیم کند...

خواستم تلنگر بزنم ولی هرچی فکر کردم نتونستن چیزی بگم ...